سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جشن تولد تو درخانه ی پاییزی ام - نام تو میخک است
  •  RSS 
  • خانه
  • شناسنامه
  • پست الکترونیک
  • مدیریت وبلاگ من

  • موضوعات وبلاگ من

  • درباره من
    جشن تولد تو درخانه ی پاییزی ام - نام تو میخک است
  • لوگوی وبلاگ من
    جشن تولد تو درخانه ی پاییزی ام - نام تو میخک است

  • اشتراک در خبرنامه

     


  • لینک دوستان من







    ساحل نشین اشک .احسان پرسا
    ابرش
    بوبو
    الهه امید
    تازه های ادبی
    بی زمین تر از درخت
    شخص ثالث
    جوک و عکس و اس ام اس کوچه گرد
    علیرضاافتخاری
    مژگان بانو
    تحریر
    تنبورشمس
    کلبه ی تنهایی محمد رضا
    شعرهای عاشقانه ی جهان
    شعرکودک
    شعرهای عاشقانه
    جن
    احضارجن
    درمحضرقران وعترت
    ترانه ها و جمله های عاشقانه
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    وبلاگ احمدی نژاد
    شبکه ی قرآن کریم
    لوح فرهنگ و ادب فارسی
    غبار غم
    من و مجنون
    خبرگزاری مهر
    پشت هیچستانم
    اشعارسیدعلی صالحی
    سایت علیرضا افتخاری
    انجمن شاعران ایران
    مجله اینترنتی هفت سنگ
    شعرجوان خراسان
    مجموعه آثارشعرنو
    ترنم مردی که عاشق شعر است
    پاک مردان حماسی
    پاسخ به شبهات وحقوق زنان
    همراز
    یک آرزو
    لوح دل

  • اوقات شرعی


  • مطالب بایگانی شده
    پاییز 1385
    تابستان 1385



  • وضعیت من در یاهو
    یــــاهـو
  • جشن تولد تو درخانه ی پاییزی ام

    نویسنده: دختردریا(جمعه 85/6/17 ساعت 9:14 عصر)

    سلام مولا ! ...تولدتان مبارک ...شب بسیار زیباییست ... خودتان که می بینید ...همه جا پر از گل و نور وشربت و شیرینی ست .همه جا صدای یا مهدی و هلهله و شادی به گوش می رسد .مردم در خیابان ها با لب های خندان و با نشاط و شادی به این طرف وآن طرف می روند .بوق ماشین های عروس و... پی در پی فضای خیابانها را پر می کند. کو چه ها را با پرچم های مهدی بیا و یا ابا صالح المهدی ادرکنی ...آزین کرده اند .همه منتظر آمدنتان هستند ...از مدتهاپیش  تصمیم گرفته بودم برای روز نیمه ی شعبان شعر تازه ای را که برایتان سروده ام در وبلاگم بنویسم تا آنرا بخوانید ...چون می دانم که تمام نامه ها و شعر هایی را که عاشقانتان می نویسند می خوانید ...اما امشب که در کوچه های نور واوج  شور و سرور مردم به خانه می آمدم احساس کردم بغض سنگینی گلویم را می فشارد...آسمان قلبم را ابرهای تیره ی دلتنگی فرا گرفت و نم نم باران دیگر نگذاشت مقابل گامهایم را ببینم .چشمانم سیاهی میرفت و چراغهای چشمک زن و نور فشفشه ها در مقابلم تیره وتار  شد...حالا که به زحمت به خانه رسیدم می نویسم ...میخواهم بگویم ...و بخوانید و بدانید که چقدر دلم گرفته است.ببینید که قلبم چقدر تند می تپدانگار خیال شکافتن سینه ام را دارد.نمی دانم چقدر طول خواهد کشید این حال تلخ و نخواستنی ...به یاد نیمه ی شعبان پنج سال قبل که .......!و...من با خاطرات روزهای خوب  ...تولد شما نازنین را در میان اشکهای جاری  جشن می گیرم...و می دانم که تو به جشن کوچکم سرخواهی زد و دستی بر سر م خواهی کشید فقط دستهای مهربان توست که می تواند ابرهای سیاه غصه  را برای همیشه از آسمان کوچک دلم دور کند.مولا تو را به خدا .... پیش از آنی که شود دیر به دادم برسید.....با آرزوی ظهور هرچه نزدیک ترشما ...برگ زرد پاییزیتان.



    نظرات دیگران ( )

    سفارش تبلیغ
    صبا ویژن
    1
    2
    3
    4
    5
    6
    7
    8
    9
    10
    11
    12
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    سفارش تبلیغ
    صبا ویژن

    *
    *
    *
    *
    *
    *
    *